بورس تهران دیروز همزمان با کاهش قیمت دلار، با افزایش عرضه روبرو شد. متاسفانه فقر تحلیل در بازار بورس تهران بیداد میکند! وقتی از فقر تحلیلی صحبت میکنم، اشاره به بحث ارزش گذاری سهام دارم و با بقیه مسائل تحلیلی کاری ندارم. به اعتقاد من، فارغ از مشکلاتی که در بخش قوانین بازار و انواع ریسک های سیستماتیک و غیر سیستماتیک و ... وجود دارد، اکثر فعالان بازار در زمان خرید یا فروش سهام، ارزش واقعی سهمی که میخرند یا میفروشند رو نمیدانند! البته که قرار نیست همه محاسبات ارزش گذاری، به یک عدد برسد و بحث ارزش گذاری، محاسبه ساده 2 + 2 = 4 نیست. اما بحث اصلی اینجاست که اگر یک تحلیلگر در محاسبات خود (با در نظر گرفتن سایر ریسک ها و مولفه ها)، مثلا به عدد 1000 ریال برای ارزش هر سهم یک شرکت رسیده است، چطور سهم خود را در قیمت 300 ریال به فروش میرساند؟! تنها دلیلی که برای این موضوع وجود دارد این است که آن تحلیلگر به دلیل فقر سواد تحلیلی!، به عدد 1000 ریال خود اعتماد ندارد! به بیان دیگر، ارزش گذاری سهام را نمیداند!
برای اثبات این ادعا، کاش میشد یک آزمایش را به صورت عملی در بازار انجام دهیم تا این ادعای من، تایید یا مردود شود!
آزمایش به این صورت هست:
الان قیمت خساپا حدود 165 تومان است. اگر قیمت یک ماشین پراید را هم مثلا 165 میلیون تومان در نظر بگیریم، یعنی ارزش هر پراید برابر با یک میلیون برگ سهم خساپا است. در این آزمایش، از کسانیکه ماشین پراید دارند، درخواست میکنیم که ماشین خود را تحویل بدهند و در ازای آن، به آنها تعداد یک میلیون برگ سهم خساپا بدهیم. سپس خرید و فروش این برگ سهام را برای آنها آزاد میکنیم که با هر قیمتی که دلشان خواست، بفروشند و به آنها میگوییم که در ازای تحویل هر یک میلیون برگ سهام خساپا، به آنها یک ماشین پراید میدهیم.
به اعتقاد من، از آنجاییکه دارندگان این سهام، میدانند که ارزش سهام آنها برابر با قیمت یک ماشین پراید هست، حاضر به فروش در زیر قیمت 165 میلیون تومان نمیشوند و اتفاقا اگه سهامدار عمده یا حکومت یا حقوقی ها یا هر کسی که این روزها از دستشان عصبانی هستیم، رنج منفی بزنند، این افراد با علم به اینکه ارزش واقعی این اوراق 165 میلیون تومان (یک پراید) است، نه تنها تحت تاثیر جو منفی قرار نمیگیرند و اقدام به فروش نمیکنند، بلکه هرچه قیمت کمتر شود، اقدام به خرید بیشتر میکنند! چون میدانند مثلا اگه بتوانند یک میلیون برگ سهم را با قیمت 100 میلیون تومان بخرند، آنوقت پراید 165 میلیون تومانی برای آنها با قیمت 100 میلیون تومان تمام خواهد شد!
به اعتقاد من، به جز در موارد ضروری که فردی نیاز مبرم به نقدینگی داشته باشد، بقیه افراد فقط در صورتی حاضر به فروش دارایی خود با قیمت کمتر از 165 میلیون تومان میشوند که قیمت کالای اصلی (پراید) ارزان شود و از سوی دیگر، اگر تورم به دارایی اصلی سرایت کند و قیمت پراید افزایش پیدا کند، دیگر با همان قیمت اولیه 165 میلیون تومان نیز سهم خود را نمیفروشند!
البته همانطور که در پاراگراف اول نیز گفتم، قرار نیست که همه تحلیلگران در زمان ارزش گذاری، به یک عدد واحد برسند و بازار بورس، 2 طرف (خریدار و فروشنده) دارد و همین اختلاف در ارزش گذاری ها، باعث ایجاد بازار بورس و خرید و فروش میشود. ولی بحث من، فهم ارزش هست. در فهم ارزش، ممکن است من یک شرکتی را 1000 تومان ارزشگذاری کنم و شما همان شرکت را 2000 تومان! تنها تفاوت در اینجا، این است که من آن سهم 1000 تومانی را نمیخرم و شما همان سهم را با قیمت 1000 تومان میخرید و به همین دلیل است که خرید و فروش در بازار شکل میگیرد. وگرنه اگر همه چیز شفاف بود و مثلا همه میدانستند که فلان سهم 2000 تومان ارزش دارد، آنوقت هیچ کس در بازار سود نمیکرد! چون دارنده آن سهم، حاضر به فروش در زیر قیمت 2000 تومان نمیشد و خریدار هم در قیمت 2000 تومان حاضر به خرید نمیشد. بنابراین، معامله ای شکل نمیگرفت و هیچکس سود یا ضرر نمیکرد و کلا بازار تعطیل میشد!
اما بحث اینجاست که اگر من ارزش یک سهم را 1000 تومان میدانم و شما ارزش همان سهم را 2000 تومان میدانید، وقتی قیمت آن سهم به 500 تومان میرسد، هم من به 1000 تومان خودم شک میکنم و هم شما به 2000 تومان خودتان شک میکنید! و نه تنها آن سهم 500 تومانی را نمیخریم، بلکه سهام 1000 تومانی و 2000 تومانی خودمان را هم با قیمت 500 تومان میفروشیم! چون شاید به علم و تخصص خودمان اعتماد نداریم! یا شاید محاسبه آن ارزش را بر اساس اصول علمی محاسبه نکرده ایم و از دیگران شنیده ایم که این سهم 1000 تومان ارزش دارد و با رسیدن قیمت به 500 تومان، به شنیده های خودمان شک میکنیم! و این تردید باعث میشود که ما هم اقدام به فروش کنیم!
اگرچه این موضوع جای بحث زیاد دارد، اما به همین مقدار بسنده میکنم و اگر در این خصوص بحث یا نظری دارید، در بخش نظرات در خدمت دوستان هستم.